متفرقه نوشت
1. رفتم
کتابفروشی کتابی که زیر چشم کرده بودم بخرم .موقع حساب کردن دیدم قیمتش
برابر قیمت مدني در نظم كنونيه که 4 ساله خریدنشو عقب می ندازم.
کتابو گذاشتم سرجاشو و عقب عقب از کتابفروشی بیرون اومدم و توبه نمودم!!
2.خدايا دمت گرم ما رو درگير اين مسايلي كه مصحلتش ده سال بعد معلوم ميشه نكن كه انقد حرص نخوريم.الان من چقد حرص بخورم تا بعدا مصلحتش معلوم شه خوب؟
3.بعد فوت مادربزرگم هر جا یکی ما رو گیر میاورد پشت بند تسلیت می گف "راستی چن شب پیش خوابشو دیدم. یه شال سبز سرش بود تو یه باغ !قبول ! ولی فرض کنین دختر همسایه داییم! که احتمالا مادربزرگمو از قاب عکس ربان سیاه زده ،می شناسه ،خواب مادربزگمو ببینه که اومده گفته مراسمم خیلی خوب بود دست همه درد نکنه.راضیم ازتون.
الان من چه جوریم؟
4. جشن فارغ التحصيلي خيلي عالي بود. خوشحالم كه با خاطره ي خوبي اين چهار سال تموم شد . به وبلاگ سر بزنيد و كما في سابق پست بذارين كه موجب رحمت الهي ست!(آيكون باور نمي كنيد؟)
+ نوشته شده در یکشنبه چهارم تیر ۱۳۹۱ ساعت توسط م.ح
|