نگاهی حقوقی به پست های ایست بازرسی
بقیه ادامه مطلب
بقیه ادامه مطلب
(دانشکده هنر)
عکس ادامه مطلب
آیا از شیرینی دادن به غیر متاهلین کلاس شانه خالی می کنید؟
2. آیا می دانستید که نظر دادن و پست نوشتن برای وبلاگ ،موجب باز شدن عروق و لطافت پوست شما می شود؟ چربی خون را کاهش داده و در سلامت دندان های شما موثر است!
هر کی نظر بده ایشالا ارشد قبول شه. بگو آمین!!البته اگه برا پستهای قبلم نظر بده بی برو برگرد وکالت قبوله!
3. بازی وبلاگی: عکس دوران طفولیت همکلاسیا رو جمع می کنیم ،در وبلاگ نمایشگاه عکس بزنیم ! منتظر پستهای آتی باشید.عکس ها که رسید اول باید حدس بزنید کدام عکس متعلق به کیست!
پ.ن:به سوتی هایتان اعتراف کنید.
چقد خوشبختن .دیوونه ها رو می گم.
اونا که تکیه می زنن به دیوار یا درخت و به هر کی رد شد می گن "من حضرت مسیح هستم" و بی خیال نگاه های متعجب و تمسخر آمیز اطرافیانشونن .
همون دیوونه ای که با تموم وجود اعتقاد داشت که حضرت مسیحه و هر چی تو گوشش می خوندن که" خواب دیدی یارو "عین خیالش نبود .بالای اولین درختی که می دید می رف تا مردمو به راه راست هدایت کنه و گاهی بقیه دیوونه ها هم دورش جمع می شدن و با اون لبخندهای مضحک و ابلهانه براش دست می زدن .
کاش قد یه سر سوزن به یه چیزی ،تو این زندگی هر کی هرکی اعتقاد داشتیم.اگه یه کم ،فقط یه کم به خدا اعتقاد داشتیم ،خیلی چیزا عوض می شد .خیلی چیزا
یکی از استادای عمومی می گف" :دیوانه ها به بهشت می رن ."
گوارای وجودشون!
هوا رو به تاریکیه. ایستادم تو ایستگاه فنی منتظر سرویس . چند تا دانشجوی کوله به دوش دیگه هم دارن رفت و آمدl رو تعقیب می کنن.
یک دفعه صدای هوی بلندی به گوش می رسه . یه سرویس دانشگاه آزاد در حالی که دانشجوها تا خرخره اش سوار شدن و دست و پای چند نفرن بیرون سرویس جا مونده و داره تو هوا تاب می خوره ،عین یه بسته ی پرس شده ی انسانی نزدیک می شه .
همه دانشجو ها با تمام وجود هو می کشند و به در و دیوار اوتوبوس می کوبند .
یه عده ای هم شعار می دن" خاک تو سر ســـــــــراســـــــــــــــری!!"
ما هم خونسردی خودمونو حفظ می کنیم و فقط برای حفظ آرامش ، نه چیز دیگه،عین سیب زمینی نگاشون می کنیم. بنده از همین تریبون از محققین دعوت می کنم برای تعریف سیب زمینی انسانی هر از چند گاهی به دانشگاه ما سر بزنند!!
پ.ن: کی گفته این پست قصد اخلال در نظم عمومی رو داشت؟
عکس جنبه ی تزیینی دارد
عجب انگیزه ها و شور و شوق و ذوق هایی که بود و نبود...
خلاصه با نمراتی بس درخشان و امید بخش که بخش اعظم این موفقیت را بنده مدیون برخی اساتید محترم و خب وقایع قهری! بودم گذراندیم
نرسیده به منزل و ناهار نوش جان نکرده جو برنامه ریزی اومد سراغ ما و نتیجه این شد که در کمال حیرت دیدیم تابستون تموم نشده با احتساب سفر و خواب که بسیار ضروری هستند درس ها کلهم جمیعا تموم میشه.(دوستان دقت داشته باشند که از قدیم گفتن خواستن توانستن است)
شب را با این خاطر آرام به سر بردیم تا ۲ تیر.
روز اول و دوم و سوم و هفته اول برنامه خوب بود...
بعد در اثر حوادثی قهری که دوستان نسبت به آنها در تابستان آگاه هستند ابر و باد و مه و ... دست به دست هم دادند که ما برنامه رو بیخیال شیم.
اما یک دانشجو اونم از نوع حقوقیش هرگز تسلیم نمیشه!!
دوباره بعد از ۲-۳ هفته ناقابل برنامه جدید تنظیم شد.(در کمال خرسندی و امیدواری)
و این روند بسیار عادی باز هم تکرار شد و بنده هم سرسختانه تر از پیش هر سری برنامه جدید رو مینوشتم .با امیدواری اجباری !
فقط یک مشکل کوچیک وجود داشت.اونم این بود که تاریخ به اتمام رسیدن دروس محترم از تابستان فاصله ای بس طولانی گرفته بود.که فکر کنم مقصر ماه و سال و همون وقایع و ابر و باد هستند.خلاصه هرکی مقصر بود من نبودم.
در نتیجه اگر ما به ارشد نرسیدیم ودر صورت قبول نشدن (به این کلمه دقت بفرمایید) آزمایشی شدیم شما به یاد داشته باشید که دانشجو هرگز مقصر نیست.